• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

Sevil Sa

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
6
پسندها
1
دست‌آوردها
3
بسم ایزد لایزال
سلام
کاربران عزیز اگر رمانی هست که اسمش رو فراموش کردید و فقط قسمت‌هایی ازش در خاطرتون هست اینجا درجش کنید تا دوستان اگر اسمش رو می‌دونستند ذکرش کنند.
نکات مهم:
۱_ از پرسش اسم رمان‌هایی که باز و صحنه‌دار هستند جدا بپرهیزید چون بدون اطلاع قبلی پاک خواهد شد!
۲_ اگر پاسختون داده نشد یا اشتباه پاسخ دادند لطفا از تأکید زیاد بپرهیزید کمی بگذره جوابتون داده میشه.
۳_ از ایجاد تاپیک جداگانه برای پرسش اسم رمان، یا نظر دهی راجع به رمان‌ها خودداری کنید.
سپاس
سلام
یه رمان خوندم دختره خانواده پولداری داشت و اومده بود توی یه شهر دیگه با یکی از فامیلاش زندگی میکرد و درس میخوند و با یه پسر اشنا شد
باهم رفتن عضو یه گروه پلیسی شدن مامور مخفی رفتن تو یه مهمونی بعد اون خلافکارا فهمیدن میخواستن بهشون یه امپول بزنن که در نهایت پلیس نجاتشون میده
همین قدرشو یادمه ممنون میشم اگه میدونین اسمشو بگین
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sevil Sa

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
6
پسندها
1
دست‌آوردها
3
سلام.
دنبال ی رمان میگردم دختره تو ی مدرسه شبانه روزی درس خونده بعد الان اومده ایران تو هواپیما ی پسرو کچل چشماش میگیره بعد متوجه میشه باباش بابا واقعیش نیس و نظر بد نسبت بهش داره این پسره هم ک تو هواپیما میبینه تو جمع خانوادگی هم میبینتش طرف چون قبلا خلاف زیاد میکرده برا اینکه درست بشه کچل کرده که بعدا که عاشق شد بذاره موهاش بلند ش
میشه لطفا کمک کنیددددددد
ناگفته ها
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sevil Sa

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
6
پسندها
1
دست‌آوردها
3
سلام یه رمانی هست ک دختره عاشق چشمای پسره تو نقاشی میشه بعدش میره کیش اونجا پسره رو میبینه و عشقش زیاد میشه اماچون پسره یکم بده عشقش قبول نمیکنه با یکی دیگ ازدواج میکنه اما هر دردی که دختره میشکه پسره متوجه میشه مادر پدرشونم تو گذشته قرار بوده باهم ازدواج کنند به خاطر همین نتونستن باهمازدواجکنن تروخدا اگ میدونید بگید 😭😭😭😭
تقاص فکر میکنم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sevil Sa

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
6
پسندها
1
دست‌آوردها
3
سلام ممنونم از سایت خوبتون من 3ماهه دنبال این رمانم و یک بار یه سال پیش خوندم لطفاً اگه میدونید اسمش رو بهم بگید اسم دخترع رو یادم نیست فکر میکنم الناز بود نمیدونم یه چی مشابه این یادمه توی اسم رمان یه عشق بود ولی قبلش یه کلمه بود که یادم نیست
خب بابای دختره رئیس فرودگاه یا تو فرودگاه کار میکنه که یه روز چند نفر که با بابای دختره مشکل دارن دختر دانشجو این مرد رو تعقیب میکنن به منظور گرو کشی دختر اک فرزند که همه چیو به خانوادش میگه تصمیم میگیرن که دختره بره اصفهان پیش عمش و دانشجو دانشگاه اصفهان به عنوان مهمان بره توی اصفهان دختره عاشق پسری که هم دانشگاهی بودن میشه اما به پسره نمیگه پسره مأمور مخفی هست و بابای دختره اونو به عنوان بادیگارد فرستاده تا از دخترش مراقبت کنه وقتی پسره میفهمه این عاشقشه اونم عاشق دختره میشه و یه دختر دقیقا مثل این یکی دختره که اومده خونه عمش میره برای استخدام تو شرکت رفیق همون پسره که مأمور مخفی هست که بعد مشخص میشه این خواهر دوقلوی اون یکی دختره هست نمیدونم اسم یکیشون الناز بود اینها بعد فاش شدن همه چی میرن تهران برای مأموریت همون کسایی که دختره رو تعقیب میکردن بعد از ماموریت اون دو نفر که عاشق هم بودن ازدواج کردن و رفیق پسره هم با خاخر دوقلو دختره ازدواج کرد




خاهش میکنم اگه کسی میدونه بگه فکر میکنم اسم یکی غز پسر ها امیر بود
منم دنبال همین رمان هستم
اگه پیدا کردین بگین
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sama21

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
6
پسندها
0
دست‌آوردها
1
من دنبال یه رمانم که یه سال پیش خوندم

رمان درباره دختری ک اسمش آهو و فک کنم ۱۳ سالگی به عقد پسر عموش یا پسر عمش در میاد خوب یادم نیست بعد ازدواج اینا پسر میره خارج از کشور درس میخونه بعد تین دختره بزرگ میشه یعد فک کنم دختر عمش بهش تهمت میزنه ک دختر خوبی نیست و یه اتفاق هایی میوفته ک دختر از شوهرش جدا میشه و از اون دختر معصوم تبدیل به ی دختر جلف میشه و ولی هنوزم پاک
تا همینجا یادم اگه کسی اسمش و میدونه بگه ممنون
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

ورپریده

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
بسم ایزد لایزال
سلام
کاربران عزیز اگر رمانی هست که اسمش رو فراموش کردید و فقط قسمت‌هایی ازش در خاطرتون هست اینجا درجش کنید تا دوستان اگر اسمش رو می‌دونستند ذکرش کنند.
نکات مهم:
۱_ از پرسش اسم رمان‌هایی که باز و صحنه‌دار هستند جدا بپرهیزید چون بدون اطلاع قبلی پاک خواهد شد!
۲_ اگر پاسختون داده نشد یا اشتباه پاسخ دادند لطفا از تأکید زیاد بپرهیزید کمی بگذره جوابتون داده میشه.
۳_ از ایجاد تاپیک جداگانه برای پرسش اسم رمان، یا نظر دهی راجع به رمان‌ها خودداری کنید.
سپاس
ک
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

sorour

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام دوستان😊
من چند سال پیش این رمان رو خوندم که دختره با یه پسری به اجبار ازدواج میکنه.
با اینکه دختر آزادی هست، اما به صورت فرمالیته با چادر جلوی پسره ظاهر میشه تا صورتش رو نبینه.
تا اینکه پسر به مهمونی دعوت میشه که دختره هم از طرف کس دیگه ای به همون مهمونی دعوته.
وقتی همدیگرو میبینن، دختره اونو میشناسه اما پسره بدون اینکه اطلاع داشته باشه اون کیه، ازش خوشش میاد.
یه روز اتفاقی چادرشاز سرش میکشه و پسره صورتش رو میبینه.
متاسفانه بقیه داستان یادم نیست فقط فکر کنم که اسم دختره نفس بود.
ممنون میشم اگه میدونید راهنماییم کنید
رمان طلاییه
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Zashita

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام یه رمانی خوندم که دختر توی بچه گیش پدرشو از دست میده و با مادرش زندگی میکنه اما مادرش دوباره ازدواج میکنه بعد این دختر ه کلن توی بازار بزرگ میشه وشرکتی تعاونی پخش میوه تائسیس می کنه بعد سال ها میگذره که خانواده پدری دختر دنبالش میان واسه وصیت نامه ای که قرار بود دختره ام توش باشه اما دختر بخاطر گذشت‌ کلن شبیه مردهاست کلن شبیه اونا لباس می پوشه و همیشه یه چشم بند هم می بند چون یه چشمش دورنگه
خواهش می کنم اگه کسی اسمش رو میدونه بگه
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش:

kaghaz

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام یه رمان خوندم ی دختر ازاد و خوشگل و...بود که مادرش مرده بود و پیش مادر بزرگش زندگی میکرد تو محلشون یه کشتی گیر بود ب اسم کیان فکر کنم یادم نمیاد از اینا توی یسری موقعیت ها عکس میگیرن و مجبور میشن برای موقعیت شغلی پسره ازدواج کنن خانواده پسره مذهبی بودن
بعد هم عاشق هم میشن
لطفا اسمشو برام پیدا کنید
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Kosar84

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
2
دست‌آوردها
1
سلام دوستان
دختره وکیل دادگستری هست فقط با چه مجرمی روبه رو میشه🥺🧹

سرفه مصلحتی کردم و درست ردی صندلی نشستم و روبه سربازی که کنار اون مجرم وایساده بود گفتم:لطفا پارچه رو از روی صورتش بردارید !!

سرباز چشمی‌گفت و پارچه رو از روی صورت اون مجرم برداشت .
خیلی مشتاق بودم ببینم این‌کسی که همه شهر و زیر رو کرده چه قیافه ای داره.

با برداشته شدن پارچه با چیزی که تصور کرده بودم خیلی فرق داشت یه پسر حدودا ۳۰ ساله به صندلی تکیه داده بود و خوابیده بود.

ولی چیزی که بیشتر از هر چیزی منو جذب خودش کرده بود دستای پر و درشتش بود مثل اینکه ورزش کاره لابد.
سرم و پایین انداختم و چادرم و درست کردم و رویه اون سرباز گفتم:بیدارش کن!

سرباز دوباره چشمی گفت و با حرکت بدی پسره رو تکون داد .که یهو پسره چشماشو باز کرد و توی یه حرکت ناشیانه از گلوی پسره گرفت .
و زدش به دیوار و با صدای بمم و گیرای گفت:سیاوش از هزار میلیارد پول میگذره ولی از خوابش نمیگذره .و تو..!

قبل اینکه بزاره ادامه بده بلند شدم و گفتم:اقا بشین سر جات ولش کنید!!

با شنیدن صدام برگشت سمتم و نگاهی از سر تا پا بهم انداخت .که اخم کردم و چادرم و بیشتر جلوی بدنم گرفتم .

که سربازه رو ول کرد و اومد روبه روم روی صندلی نشست .
به سرباز گفتم همونجا وایساده و نزدیک نشه .
دستی به صورتم کشیدم و روبه به پسره گفتم :اقای ..!

یه لحظه اینجا فامیلش و یادم رفت چی بود فامیلش؟؟پرونده شو باز کردم و نگاهی بهش کردم فقط اسمش بود و بس و دیگه چیزی توی پرونده اش ننوشته شده بوده.

متعجب لبم و گاز گرفتم و گفتم :اقای سیاوش من وکیل دادگستر هستم اومدم اینجا تا عاام ام یعنی از شما یه جورایی به خاطر کار های که کردید اعتراف بگیرم.

سرم و بالا اوردم و بهش خیره شدم که با پوزخند و ابروی بالا رفته خیره شده به من.

هوفی کشیدم و یه برگه از توی کیفم بیرون کشیدم و همراه با ضبط سوت و روی میز گذاشتم و گفتم :لطفا کار های که انجام دادید و برام شرح بدید !

پسره خنده ای کرد که واقعا روی مخم بود و بعدش گفت:جدا باور کنم سرهنگ امیری برای اعتراف کشیدن از من یه دختر بچه اونم با صدای اینقدر بچگونه تر و اورده که از من رئیس مافیا و بزرگ ترین خلافکار اعتراف بگیره!

بازم مثل زمانی که میخواستم جواب دندون شکنی بدوم دستی به دماغم کشیدم و گفتم:شما نمیخواد مفتش سرهنگ باشید لطفا بگید چیکار کردید یا دارید میکنید که من ثبت کنم باید برم!!

چشماشو ریزکرد و لبخند عجیبی زد و گفت :باشه بنویس! اینجانب سیاوش فامیلم نقطه چین تا حالا ۵۰ تا دختر و کشتم .

با این حرفش شکه سرم و بالا اوردم که چشماش ‌ و درشت کرد و گفت :بنویس بنویس!!

اب دهنم و قورت دادم و شروع کردم به نوشتن باقی مطالب :من مواد جابه جا کردم .من ۲ تا از شریک هام و کشتم من قرار چند وقت دیگه یه کارخونه رو به اتیش بکشم و الان هم میخوام این خانوم وکیل ناز نازی رو بدوزدم .
همینجور که مینوتم یه لحظه اخر حرفش مکث کردم الان این چی‌گفت که سرم و بالا اوردم و دیدم سرباز پخش زمین شده و سیاوش اسلحه به دست‌ اب دهنم و قورت دادم و اروم از روی صندلی بلند شدم که نزدیکم شد

که جیغی کشیدم‌و گفتم :بابا جون!!
به سمت در رفتم که سریع از پشت من و کشید توی بغلش و اسلحه رو به اصطلاح کشید توی بغلش و گفت :دیدی گفتم‌ امیری یه دختر بچه بابایی رو برای بازجویی از من فرستاده من میدونم چیکار کنم باهات

اسم این رمان چیه ؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین