سلام عزیزم
رمان مثلث زندگی من از فاطیما8
سلام عزیزم
رمان مثلث زندگی من از فاطیما8
ناگفته ها از بهاره حسنیمن ١رمان خوندم كه دختره از ١٢سالگي خارج از كشور زندگي ميكرده لراي اينكه ناپدريش ازش متنفر بوده و الان بعد از گذشت چندين سال بخاطره مرگ مامان بزرگش(مامان ناپدريش)برميگرده ايران و مجبور ميشه با نامزد دخت عموش كه بعد ميفهمه خواهرش هست ازدواج كنه و پسره عاشقش ميشه
یه رمانی بود که یه دختر دبیرستانی فقیر یه روز از مدرسه بر میگرده خونش و و میبینه دوتا پسر پولدار خونشونن و پدرش بهشون بده کاره و میخوان بندازنش زندان پسره میگه اگه دخترتون بهم بدی من ازت میگذرم و با دختره ازدواج میکنه و دختره رو به عمارتش که مادرش هم اونجا زندگی میکرد میبره مادرشوهر دختره خیلی مهربون بودو و دختره رو دوست داشت پسره خیلی دخترو اذیت میکرد و مامان دلداریش داد که پسر من اونقدرام سنگ دل نیست دختره یه روز از سر کنجکاوی میره داخل یه اتاقی که همیشه درش قفل بودو پسره اکیدا بهش گفته بود که نره توش و توی اتاق که میره میبینه تمام در و دیوار عکسای دخترست و دفتر خاطرات پسره رو میبینه که پسره توش نوشته بود که یه روز وقتی دختره مدرسه تعطیل شده و دختره تو راه برگشت بوده اونو دیده و عاشقش شده ولی خیلی عذاب وجدان داشت چون خیلی ازش بزرگ تر بودو و هی میگفت که دختره جایه بچشه و با این حال هر روز بعد از مدرسه دختره پشتش با ماشین راه میافتاده و نگاش میکرده
واقعا
رمان تاوان خواهم داد اما با عشقیه رمانی بود که یه دختر دبیرستانی فقیر یه روز از مدرسه بر میگرده خونش و و میبینه دوتا پسر پولدار خونشونن و پدرش بهشون بده کاره و میخوان بندازنش زندان پسره میگه اگه دخترتون بهم بدی من ازت میگذرم و با دختره ازدواج میکنه و دختره رو به عمارتش که مادرش هم اونجا زندگی میکرد میبره مادرشوهر دختره خیلی مهربون بودو و دختره رو دوست داشت پسره خیلی دخترو اذیت میکرد و مامان دلداریش داد که پسر من اونقدرام سنگ دل نیست دختره یه روز از سر کنجکاوی میره داخل یه اتاقی که همیشه درش قفل بودو پسره اکیدا بهش گفته بود که نره توش و توی اتاق که میره میبینه تمام در و دیوار عکسای دخترست و دفتر خاطرات پسره رو میبینه که پسره توش نوشته بود که یه روز وقتی دختره مدرسه تعطیل شده و دختره تو راه برگشت بوده اونو دیده و عاشقش شده ولی خیلی عذاب وجدان داشت چون خیلی ازش بزرگ تر بودو و هی میگفت که دختره جایه بچشه و با این حال هر روز بعد از مدرسه دختره پشتش با ماشین راه میافتاده و نگاش میکرده
واقعا ممنون میشم اگه بگین 🙃
فک کنم اسمش ازدواج به سبک کنکوری باشه.دوستان یک رمانی بود دختره عاشق استاد کلاس کنکورش میشه که بعدا میفهمه دوست داداشش بوده بعد آخر داستان دوقلو حامله میشه و داداشش با دست صمیمی این ازدواج میکنه اسمش یادتونه؟؟؟
بسم ایزد لایزال
سلام
کاربران عزیز اگر رمانی هست که اسمش رو فراموش کردید و فقط قسمتهایی ازش در خاطرتون هست اینجا درجش کنید تا دوستان اگر اسمش رو میدونستند ذکرش کنند.
نکات مهم:
۱_ از پرسش اسم رمانهایی که باز و صحنهدار هستند جدا بپرهیزید چون بدون اطلاع قبلی پاک خواهد شد!
۲_ اگر پاسختون داده نشد یا اشتباه پاسخ دادند لطفا از تأکید زیاد بپرهیزید کمی بگذره جوابتون داده میشه.
۳_ از ایجاد تاپیک جداگانه برای پرسش اسم رمان، یا نظر دهی راجع به رمانها خودداری کنید.
سپاس