-
- ارسالات
- 2
-
- پسندها
- 2
-
- دستآوردها
- 3
رمانی میشناسین که دختره عاشق دوست پدرش میشه؟
سلام ببخشید من یک رمان خوندم خیلی وقت پیش یه دختری بود که رفیقش یه روز که از دانشگاه میومدن بهش گفت تو به جای من پیش برادرم بمون من برم مسافرت تا برادرم بهت عادت کنه چون خیلی به من وابسته خلاصه دختره میره پیش پسره همونجا عاشق پسره میشهکاربران عزیز اگر رمانی هست که اسمش رو فراموش کردید و فقط قسمتهایی ازش در خاطرتون هست اینجا درجش کنید تا دوستان اگر اسمش رو میدونستند ذکرش کنند.
نه نیستسجاده و صلیب یا اسم دیگه ش جدال پر تمنا
اون نیس؟
نیستجدال پر تمنا فکرکنم
فرشته منیه رمان دیگه هم خوندم که نمیدونم چی بود ولی دنبالشم دختر مادرش مرده نامادریش ازشکار میکشه اذیتش میکنه یه روز مجبور میکنن بخاطر پول دنتر با یکی عروسی کنه دختر روز عقدبا کمک دوستش فرار میکنع بعد فرار میکنه با اون لباسا چند نفر مزاحمش میشن که دو برادر که از اونجا رد میشدن که برن عروسی دوستشون اینارو میبینن به دختر کمک میکنن بعد دختر بی هوش میشه اینام میبرن خونشون که یه زنه که توی خونشون کار میکنه ازش مراقبت میکنه دخترم خیلی خوشگل بود وقتی توی نور میبیننش هر سه مات میمونن خلاصه برادر بزرگه دکتر دختر درمان میکنه بعدش دختر به اینا میگه چه اتفاقی افتاده اوش نمیخواستن کمکش کنن ولی بعد کمکش میکنن و دخترو میبرن خونه مادر بزرگش که به هیچ مردی غیر از این دوتا برادر اجازه ورود نمیده دختر به پیر زنه میگه پیر زنه هم میگه باید با کسی صوری ازدواج کنی به اون دو برادربا با یه پسر دیگه میگه کدامتون باهاش ازدواج میکنن اونام میگن فکر کنیم ولی برادر بزرگه قبول نمیکنه و چون برادر کوچیکه دختر عمه یا خالشو دوست داره نمیتونه و چون دختر اونکی پسرو نمیشناسه اونو قبول نمیکنه ولی اخر برادر بزرگه قبول میکنه قبول میکنه خلاصه بعد میفهمه دختر پدرش پدر واقعیش نیست و مادر و پدرش تصادف کردن مادرش مرده و پدرش یه زن دیگه گرفته که اون پسر سومی که دختر قزولش نکرد پسر زن باباش بوده بعد چند ماهم برادر بزرگه و دختر با هم از دواج میکنن
اگه اسم اینم میدونید لطف کنید بگید